یه وقت تفنگا، صداتو نبرن

چند روز پیش جایی بودم، صحبت از این بود که آیا شده بخواهید به کسی زنگ بزنید یا خبری بگیرید ولی نتونید؟ و من گفتم کسی هست که با تمام وجود میخواهم بهش زنگ بزنم ولی نمی شود.
کاش پا به پای تو مشت هایم را گره میکردم و داد میزدم برای تمام حق هایی که از دست رفته.
همه می پرسند تو که نه میدانی کی هستند و اصلا این شهر کجاست اما راستش را بخواهی هیچکس نمیداند که همه اش فقط برای توست..

زمزمه این روزهای من این شده که «من فکر میشم میام تو کلت» بعد تکرار میکنم که اومدم؟